جدول جو
جدول جو

معنی چشمه ربط - جستجوی لغت در جدول جو

چشمه ربط
(چَ مَ رَ)
دهی است از دهستان کلاس بخش سردشت شهرستان مهاباد که در ده هزارو پانصدگزی شمال خاوری سردشت و یک هزارگزی خاور راه شوسۀ سردشت به مهاباد واقع است. ناحیه ای است کوهستانی با هوای معتدل که 51 تن سکنه دارد. آبش از چشمه. محصولش غلات و توتون. شغل اهالی زراعت و گله داری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چشمه روز
تصویر چشمه روز
کنایه از خورشید، چشمۀ آفتاب، چشمۀ آتش فشان، چشمۀ خاوری، چشمۀ روشن، چشمۀ سیماب، چشمۀ سیماب ریز، چشمۀ گرم، چشمۀ نور، چشمۀ نوربخش، چشمۀ هور، آیینۀ آسمان، آیینۀ چرخ، آیینۀ خاوری، بانوی مشرق، بور بیجاده رنگ، تابۀ زر، خسرو سیّارگان، خسرو مشرق، زورق زرّین، سیماب آتشین، شهسوار فلک، عروس چرخ، نیّر اعظم، شیرسوار فلک، باشۀ فلک، شاهد روز، شهسوار سپهر، شهسوار گردون، صدف فلک، صدف روز، صدف آتشین، عروس خاوری، عروس روز، عروس فلک، غضبان فلک، یاقوت زرد، زرّین ترنج، زرّین کاسه
فرهنگ فارسی عمید
(تُ بُ)
آبی است به نجد از دیار عمرو بن کلاب به منطقه ای که ’ذات النطاق’ نامیده میشود و نزدیک آن موضعی است که ’نبر’ (با نون) نام دارد. (معجم البلدان ج 2 ص 363)
لغت نامه دهخدا
(ظُبْ با)
آبی است در خاک حجاز که دور از جادۀ حاج ّعراق واقع و میان آن تا النقره یک روز فاصله است
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ مَ / مِ یِ نَ)
رجوع به چاه نفط شود
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ سَ)
دهی است از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد که در 24 هزارگزی جنوب خاوری فریمان و یک هزارگزی خاور راه مالرو عمومی تربت جام به فریمان واقع است. کوهستانی است با هوای معتدل و 66 تن سکنه دارد. آبش از قنات. محصولش غلات و بنشن. شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ مَ / مِ سَ)
نام چشمه ای است در خراسان از ولایت طوس. (برهان) (آنندراج). مؤلف نزهه القلوب نویسد: ’بحیره ای است بولایت خراسان بحدود طوس، دورش یک فرسنگ بود. از او دو جوی بزرگست که به نیشابور وطوس میرود، هریک زیادت از بیست آسیا گردان بود. و هیچ ملاحی آن بحیره را نمیتواند برید و بقعرش نمیتواندرسید و حکایت اسپ که از آنجا برآمد و یزدگرد بزه کاررا بکشت مشهور است’. (از نزهه القلوب ج 1 ص 241).
و نیز در باب هفدهم در ضمن یادآوری ارباع خراسان نوشته است: ’بر جانب شمال بر قلۀ کوه بمسافت پنج فرسنگ بر گریوه برآید که چشمه ای است که چشمه سبز میگویند و آبی شیرین و سبز بیرون می آید و امیرچوپان بر لب آن چشمه کوشکی ساخته است بر بام کوشک برآیند میانۀ چشمه مینمایدو در شب جمعه آواز هایل از میانۀ چشمه ظاهر میشود، از آبادانی تا این چشمه پنج فرسنگ است و پارسایان در شب بر کنار چشمه احیاء داشته اند. شترآبی و گاو آبی و مردم آبی بیرون آمدن و چریدن دیده اند (!) و آب این چشمه در میان صحرا می آید و بر آن عمارت و زراعت بسیار است. (نزهه القلوب ص 149).
مؤلف مرآت البلدان نویسد: دریاچه ای است در بلوک گلمکان خراسان در سمت شمال شرقی نیشابور که هزار قدم دورۀ آن است و آب چند چشمۀ کوچک از اطراف در او جمع شده و درخود دریاچه هم چشمه ها هست و زیاده از چهار سنگ آب از این دریاچه بسمت گلمکان جاریست. فضائی که چشمه سبزدر آن واقع شده محوطه ای است که تقریباً پنجهزار قدم دور آن میباشد. آب چشمه سبز از کوه پربرفی که مشرف به نیشابور است جاری میباشد. در دریاچۀ چشمه سبز ماهیهای بزرگ سیاه و مرغابیهای زیاد دیده میشود و اطرافش چمن و نی زار است. مسافت دریاچه تا نیشابور هفت فرسنگ است و از وقایع غریبه ای که مورخین نسبت بچشمه سبز میدهند این است که گویند اهل نجوم در زایجۀ طالع یزدجرد اثیم که عجم یزدجرد بزه کار یعنی گنهکار گویند چنین دیده و نوشته بودند که وفات او در خراسان و در کنار چشمه سبز است. یزدجرد چون این گفته را شنیده بود بر خود مخمر کرده و قرار داده که هرگز بخراسان نرود. از قضا وقتی که او را رعافی عارض شد و اطباء معالجه را منحصر برفتن در آب چشمه سبز دانستند، بالضروره بدانجا شتافت و در آب چشمه سبز رفته صحت یافت. انکاری از منجمان در دل او پدیدار شده و با خود اندیشید که جائی که اسباب استقامت و صحت و عافیت من بوده منجمین محل مضرت من فرض کرده بوده اند. در آنحال اسبی ازآن چشمه بیرون آمد و ملازمان یزدجرد خواستند آن اسب را زین کنند هیچکس از عهده برنیامد تا یزدجرد خود به اینکار پرداخت و در حین انداختن قشقون اسب لگدی بیزدجرد زد و او را هلاک کرد و بچشمه فرورفت. نگارنده گوید در کشته شدن یزدجرد بلگد اسب مورخین اتفاق دارند ولی محل مقتول شدن او را بعضی در جرجان نوشته و برخی دم سراپرده ولی صاحب تاریخ نگارستان و گزیده و نزهه القلوب در کنار چشمه سبز مینگارند’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 234). منجمان گفتندش ترا زمان بچشمه سبز آید بطوس خورآسان. (مجمل التواریخ و القصص ص 68). طبیبان گفتند بخراسان باید رفت و به آب چشمه سبز غسل کردن تا صحت یابد. (تاریخ گزیده ج 1 ص 111)
لغت نامه دهخدا
(سَبْ با)
آبی است در سرزمین فزاره. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ مَ / مِ یِ)
کنایه از خورشید. کنایه از هور و خور:
ایا سپهر ادب را دل تو چشمۀ روز
ایا بهشت سخا را کف تو ماء معین.
فرخی.
ماه از آن گفتم کاندر لغت و لفظ عرب
چشمۀ روز بود ماده و مه باشد نر.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(رُ بَ)
آبی است به اجاء. (منتهی الارب) (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
آبی است مر کلب را. (از یاقوت) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ مَ/ مِ یِ)
چشمه، جایی که آب بطور طبیعی از زمین یا کوه جوشد و جاری شود. آبی که از چشمه خیزد. فوّاره. (منتهی الارب) :
ز پرّ پشه تا پی ژنده پیل
همه چشمۀ آب و دریای نیل.
فردوسی.
اگر چشمۀ آب یابی چو زهر
از آن آب مرغ و ددان راست بهر.
فردوسی.
شوددر جهان چشمۀ آب، خشک
ندارد به نافه درون، بوی مشک.
فردوسی.
آتش تیز تاب خشم بود
چشمۀ آب نور چشم بود.
سنائی.
یک چشمۀ آب از درون خانه
به ز آب جویی که از برون می آید.
سنائی
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ رَ)
دهی است از دهستان مؤمن آباد بخش درمیان شهرستان بیرجند که در 42 هزارگزی باختر درمیان و 10 هزارگزی راه شوسۀ عمومی بیرجند به زاهدان واقع شده. جلگه ای است با هوای گرمسیری که 82 تن سکنه دارد. آبش ازقنات. محصولش غلات، شلغم و چغندر. شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ قُ)
دهی است از دهستان کلیائی بخش سنقر کلیائی شهرستان کرمانشاهان که در 24 هزارگزی باختر سنقر و 2 هزارگزی جنوب چشمه طوران واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 253 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات، حبوبات و توتون، شغل اهالی زراعت و بافتن قالیچه، جاجیم و پلاس وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا